آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

روز تولد مامان

یادته پسرم واست نوشتم چقدر حالم بد.یه جورحس ناامیدی,نگرانی,سردرگمی خودموگم کرده بودم. انگارهرچی ترسه ریخته بود ته دلم. همیشه یه دفتریادداشت کناردستم دارم. هروقت دلتنگ میشم ,مینویسم.آروم میشم. اونروزا بدجورحال وهوام بد بود.نوشتم  نوشتم........ورقها یکی یکی سیاه شدن ازنیروی برتر خدای بی همتا کمک خواستم. نیاز به راهنماداشتم. راهمو گم کرده بودم. اونقدر درخواست کردم تا راهنمای عزیزم به شکل یه دوست ازجنس خودم ,شبیه خودم وبا درددل هایی اشنا ازجنس حرفهای خودم,به کمکم اومد. نیاز به تحول داشتم. ازاینکه سعی داشتم به اجباردیگران رو همپای خودم تغییر بدم خسته شده بودم. فهمیدم اینهمه سال به امید تغییر دیگران زندگی کردم.همین طرز...
14 خرداد 1393
1